نیکانیکا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

گل همیشه بهارم

بستنی خیالی

هنوزم از یادآوری اون لحظه که مشغول خوردن بستنی خیالی بودی خندم میگیره . یه چند روزی هست هی میگی  " مامان بستنی بخورم " " بستنی بده " " بستنی میخوام " . از شروع سرماخوردگیت که چند روز میگذره برات بستنی نخریدیم تو هم دلت زیاد بستنی میخواد . امروز مشغول بازی بودی که رفتی سبد خریدت رو برداشتی ( یه سبد حصیری که بهش میگی خرید ) با خودت کلی حرف زدی و دستت رو به نشانی بستنی خوردن می لیسیدی داشتم شاخ در میاوردم از دست تو کوچولوی ناز . گفتم چکار میکنی گفتی دارم بستنی میخورم  منم ترکیدم از خنده . توی این سن ازت انتظار نداشتم .  
16 شهريور 1392

ویروس سرماخوردگی

سلام فرشته مامان یه ویروس مزاحم رفته تو تنت و سرما خوردی این ویروس رو هم راستین با خودش آورده و همه رو مریض کرده . مامان و تو و خاله ها . بردمت دکتر کلی بهت دارو داده که اصلاً از خوردنشون خوشت نمی یاد خدا رو شکر بهتر شدی . موقع رفتن دکتر، بهت گفتم که میریم دکتر تا معاینت کنه و خوب بشی از همون جا نق زدن رو شروع کردی و میگفتی نه نه . چقدر تو می فهمی دخترم . وقتی هم رفتیم تا دکتر رو دیدی کلی گریه کردی مامانی تا من هستم از هیچ چیز و هیچ کس نترس مامان هیچ وقت تنهات نمی ذاره . این چند شبه خیلی بد خوابیدی تو طول روز هم هیچ چیزی نمیخوری و فقط میگی " جی جی " یا به زبون خودت " دی دی " دیشب یه شیئ تزئینی که روی میز تلویزیون خونه عزیز م...
12 شهريور 1392